بالاخره اومدم تو .....
آخیش !!!!!
۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه
۱۳۸۷ مهر ۱۹, جمعه
۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه
دلم می خواست برم ...
برم وسط دره ی پاییزی راه برم ... چشامو ببندم ، بعد یه هو باز کنم و آسمون با تمام آبی ایش راست بره تو چشام ...
دلم تنگ شده بود برای سردی خیس صبح خیلی زود ... برای بیرون اومدن یواش آفتاب از پشت کوه ها و رها شدن تو گرمی زردش وقتی از اون پشت میاد بیرون ، رو درختا نور می پاشه و ... رو من .
دوست داشتم برم ...
اما ...
خوب نرفتم دیگه ... چه می شه کرد ؟؟؟
برم وسط دره ی پاییزی راه برم ... چشامو ببندم ، بعد یه هو باز کنم و آسمون با تمام آبی ایش راست بره تو چشام ...
دلم تنگ شده بود برای سردی خیس صبح خیلی زود ... برای بیرون اومدن یواش آفتاب از پشت کوه ها و رها شدن تو گرمی زردش وقتی از اون پشت میاد بیرون ، رو درختا نور می پاشه و ... رو من .
دوست داشتم برم ...
اما ...
خوب نرفتم دیگه ... چه می شه کرد ؟؟؟
۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه
۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه
۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه
۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه
۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)